غزل شمارهٔ ۲۹۹

هرکه چون ما حریف مستان است
در خرابات رند مستان است
نور چشمست هرچه می بینم
دل و دلدار و جان و جانان است
آفتابی است برقعی بسته
روشنش بین که ماه تابان است
همه آئینهٔ جمال ویند
نظری کن که عین اعیان است
گنج اسماست در همه عالم
گنج و گنجینهٔ فراوان است
موج و دریا دو رسم و دو اسمند
نزد ما هر دو آب یکسان است
قطره ای از محیط سید ماست
به مثل گر چه بحر عمان است