غزل شمارهٔ ۱۰۷۸

ز نور روی او تابنده گشتم
امیر و سیدم تابنده گشتم
به جانان جان خود تسلیم کردم
به عمر جاودان پاینده گشتم
اگر چه غم بسی خوردم ز هجرش
به یُمن وصل او فرخنده گشتم
شدم کشته به تیغ عشق لیکن
شهادت یافتم دل زنده گشتم
ز نور آفتاب سید خود
چو ماه چارده تابنده گشتم