در ذکر قوای حاسّه و حافظه

سنایی / حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه / الباب الرّابع: فی صفة العقل و احواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده

نفس کو مر ترا چو جان دارست
بی‌ تو در جسم تو بسی کارست
گرچه آن پنج شحنه بی‌کارند
سه وکیل از درونت بیدارند
آن کند هضم و این کند قسمت
آن برد ثفل و این نهد نعمت
آن نماید ره این کند تدبیر
این شود حافظ آن کند تعبیر
آن نبینی که چون به خواب شوی
فارغ از زحمت و عذاب شوی
از برای فراغت و خوابت
وز برای صلاح و اسبابت
اندرین خاکدان ز آتش و باد
ز آب روی تو برد خاک نژاد
تا ترا بر سریر سرِّ خرد
بنشاند ز بهرِ راحت خود
تو بر آسوده و خرد بر کار
تو بخفته درونت او بیدار