در حق کسی گوید از بزرگان غزنین

سنایی / حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه / الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین

بگذر از عالمان و درویشان
تو و عام و خصومت ایشان
چون تو از خوان شرع بی‌قوتی
تو و سالوس و کبر و سنبوتی
هر سخن کان ترا کند فربه
هذیان پرسمت نه از وی به
خویشتن کشته‌ای ز بی‌‌باکی
که بی‌اصلاح خوردی انطاکی
هرکه دارو ستاند از معتوه
زود گیرد همه جهان در کوه
هرکه بر رفت خیره بر سر چوب
گفت تذکیر هاون و جاروب
نشود واعظ و نه حافظ دین
نبود وارث رسول امین
هرچه او گفت خنده آرد و بس
هرچه او کرد زو نگیرد کس
مرد ماتم زده ز گفتارش
سال و مه بی‌غمی بود کارش
ناگذشتست وی به کوی سخن
نه بگفته نه دیده روی سخن
نکند نیز رنجه بیش ترا
شرم ناید ز شیب خویش ترا
من ندیدم امام بر منبر
چون تل کوه بر سر زنبر
هیچ دانی به چشم من چون بود
کیر و خایه که در خور کون بود
پشت چون خرس بر سر شخ بود
روی چون بوریای مطبخ بود
ای که در ابلهی و خیره‌سری
خرتر از گاو و هرزه‌تر ز خری