غزل شمارهٔ ۴۰۹۲

عمری گذشت ونامه جانان نمی رسد
دیری است پیک مصر به کنعان نمی رسد
چشمی به داغ لاله عبث سرخ کرده ایم
فیض سیاه کاسه به مهمان نمی رسد
دیروز سیل گریه ز طوفان گذشته بود
امروز پیک اشک به مژگان نمی رسد
در هیچ نشأه نیست که سیری نکرده ایم
کیفیتی به صحبت مستان نمی رسد
با آن که حق اوست ادا فهمی سخن
صائب به شعر همچو ظفرخان نمی رسد