غزل شمارهٔ ۳۸۶۴

حیات من سخنهای دلنشین باشد
غذای من چو صدف گوهر ثمین باشد
به لعل در جگر سنگ آب ورنگ رسید
برای رزق چرا کس دگرغمین باشد
به چشم مور اگر سرمه ای مفت است
ز خرمنی که ازو برق خوشه چین باشد
به جرم پاکی گوهر ز چشمه خورشید
چولعل قسمت من آب آتشین باشد
شکوفه ید بیضا که صبح اعجازست
نظر به ساعد او صبح اولین باشد
کباب شد دل بلبل ز نغمه ات صائب
ترقی نفس آتشین همین باشد