غزل شمارهٔ ۳۷۹۰

دم مسیح دل دردمند ما نخورد
اگر هلاک شود بازی دوا نخورد
تو ای که از دم عیسی فسانه پردازی
بهوش باش که بیمار ما هوا نخورد
بهشت در قدم مرد عاقبت بین است
کسی که رو به قفا می رود قفا نخورد
به لاله طعنه مستی چه می زنی صائب؟
میسرست قدح خوردنش، چرا نخورد؟