غزل شمارهٔ ۳۱۱۵

دل بی آرزو آسوده از تشویش می باشد
به قدر آرزو دلهای مردم ریش می باشد
به مقدار حطام دنیوی دود از سرا خیزد
توانگر را زدرویش آه حسرت بیش می باشد
ز زنبور عسل این نکته باریک روشن شد
که در دنبال، نوش این جهان را نیش می باشد
سفر اخلاق خوب و زشت را بی پرده می سازد
کجی در تیر پوشیده است تا در کیش می باشد
به عرض علم نبود یک سر مو چشم مردم را
فضیلت در زمان ما به عرض ریش می باشد
زعمر رفته جز کلفت نباشد حاصل پیران
که در دنبال، گرد کاروانی بیش می باشد
به خون یکدگر باشند ارباب طمع تشنه
سگ از راه گرفتن دشمن درویش می باشد
ندارد از شبیخون نسیم صبح غم صائب
که سوز دل چراغ خانه درویش می باشد