غزل شمارهٔ ۲۱۹

دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را
می کند در هفته ای گل خنده یکساله را
هست در سرگشتگی آرامش صاحبدلان
نیست بی گردش وجودی شعله جواله را
عاشقان را قرب خوبان برنیارد از خمار
قسمت از مه یک دهن خمیازه باشد هاله را
کاهلان را بیشتر باشد خطر از رهروان
می زند از کاروان ها راهزن دنباله را
از ضعیفان دلخراشی، شاهد سنگین دلی است
از پرستاران کن ای بیمار، پنهان ناله را
شیوه های بی شمار دستگاه حسن او
می زند مهر خموشی بر دهن دلاله را
بی جگر با سخت رویان چهره نتواند شدن
لاله و گل چون سپرداری نماید ژاله را؟
می شود از خال، حسن لاله رویان بیشتر
داغ زینت می دهد دلهای خوش پرگاله را
برنیاید مهر خاموشی به حفظ راز عشق
سد مومین نیست مانع آتش سیاله را
دوربین می گیرد از ایام، حیف خویش را
می کند در هفته ای گل خنده یکساله را
می رسد در پرده رزق تشنگان بسته لب
از تب گرم است سیرابی گل تبخاله را
فکر صائب گوش ها را می کند تنگ شکر
این گلوسوزی نباشد شکر بنگاله را