غزل شمارهٔ ۱۹۹۱

چشم ترم که مشرق چندین ستاره است
بر آفتاب روی که گرم نظاره است؟
از داغ تازه ای که به دست تو دیده ام
چون لاله در کفم جگر پاره پاره است
ما می رویم در دهن شعله چون نسیم
چنگ گریز، کار سپند و شراره است
از دست و پا زدن نیم آزاد زیر چرخ
یک دم، چو طفل شوخ که در گاهواره است
از ره عنان بتاب که کارت به خیر نیست
دامن کش توکل اگر استخاره است
بر نقش پای مور به آهستگی خرام
زنجیر فیل مست مکافات، پاره است
شور حوادثم نجهاند ز خواب خوش
چندان که نازبالشم از سنگ خاره است
صد کاروان اشک گذشت و خبر نیافت
صائب ز بس به روی تو گرم نظاره است