غزل شمارهٔ ۱۲۰

عشق خونگرم از محبت کرده ایجاد مرا
آهوان از چشم نگذارند صیاد مرا
گر چه من چون غنچه دارم مهر خاموشی به لب
نکهت گل می کند تفسیر، فریاد مرا
کارها را کارفرما آب و رنگی می دهد
ور نه جوی شیر زناری است فرهاد مرا
صید لاغر دام با خود دارد از پهلوی خویش
حاجت دام و کمندی نیست صیاد مرا
قطره ای هم در سواد دیده اش می بود کاش
اینقدر آبی که در تیغ است جلاد مرا
صبر من در بی قراری ها قیامت می کند
ورنه می گیرد ازو خط عاقبت داد مرا
از ادب صائب خموشم، ورنه در هر وادیی
رتبه شاگردی من نیست استاد مرا