غزل شمارهٔ ۱۱۶۲

از کواکب آسمان روی حجاب آلوده است
از شفق آفاق لبهای شراب آلوده است
باده ممزوج می باید دل بیمار را
سازگار عاشقان لطف عتاب آلوده است
گل که دامان خود از شبنم نمازی کرده است
در حریم شرم، دامان شراب آلوده است
می زند از شادمانی، جوش می خون در دلم
تا که دست و لب به خون این کباب آلوده است؟
در خطرگاهی که ما کشتی در آب افکنده ایم
تیغ هر موجی به خون صد حباب آلوده است
هیچ صافی در جهان آب و گل بی درد نیست
از یتیمی، آب در گوهر تراب آلوده است
در ره خوابیده مطلب، که بیداری است خواب
هر سر مو بر تنم مژگان خواب آلوده است
دود خط در پرده فانوس گردد جلوه گر
بس که شمع عالم افروزش حجاب آلوده است
دستگاه غفلت هر کس به قدر جاه اوست
دولت بیدار، اینجا پای خواب آلوده است
مستی فردای ما، امروز می بخشد خمار
برق تیغ انتقام از بس شتاب آلوده است
خنده مهر شبنم از لب برگ گل را بر نداشت
مست شد یار و همان حرفش حجاب آلوده است
هر شب عیدش به صبح ماتمی آبستن است
عیش روپوش جهان، موی خضاب آلوده است
می رسد سامان اشک و آه ما صائب ز غیب
آتش رخسار ساقی تا به آب آلوده است