شمارهٔ ۴۱

منوچهری / دیوان اشعار / قصاید و قطعات

شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ
به دست راست شراب و به دست چپ زلفین
همی‌خوریم و همی بوسه می‌دهیم به دنگ
نبیذ و بوسه تو دانی همی چه نیک بود
یکی نبیذ و دو صد بوسه و شراب زرنگ
گهی بتازد برمن، گهی بدو تازم
به ساعتی در، گه آشتی و گاهی جنگ
به گاه مستی چونان شود دو چشم بتم
که نرگسینی غرقه شود به خون پلنگ