گزیدهٔ غزل ۵۶۲

ای بوده در قفای تو دایم دعای من
بیگانگی مکن که شدی آشنای من
دست از جفا بدار و گرنه دعا کنم
تا دادمن ز تو بستاند خدای من
گر من دعاکنم به سحرگاه وای تو
گر دست من نگیری صد بار وای من
تو از برای عشقی وعشق از برای تو
من از برای دردم و درد از برای من