گزیدهٔ غزل ۴۸۶

گمراه شدم ره سوی جانان ز که پرسم؟
وز هجر به مردم خبرمان ز که پرسم؟
از سرزنش مرده دلان جان به لب آمد
داروی دل زار پریشان ز که پرسم؟
خواب اجلم در سر و من مست خیالت
تفسیر چنین خواب پریشان ز که پرسم
دادند نشان دل خسرو سوی چشمت
مست است چو آن نرگس فتان ز که پرسم