گزیدهٔ غزل ۳۱۸

من بیچاره را کشته است خوش خوش
همی خندد پشیمانی ببیند
همی‌جوید وفا از خوب رویان
دلم را حد نادانی ببیند
رخ خسرو غبار آلوده می‌دید
بران در نقش پیشانی ببیند