گزیدهٔ غزل ۲۹۰

گوش من از پی نام تو به هر کوی بماند
چشم من از هوس روی تو هر سوی بماند
نه به گلزار گشاید دل من نه در باغ
بس‌که در جان من اندیشهٔ آن روی بماند
بامدادان به چمن ناز کنان می گشتی
سرو یک‌پای ستاده به لب جوی بماند
ماجرای دل خود کام چه پرسی از من ؟
سالها شد که ز من رفت و در آن کوی بماند