گزیدهٔ غزل ۲۴۳

گویند بگسلد چو به غایت رسید عشق
جانم گسست و عشق به غایت نمی‌رسد
گمره چنان شدست دلم با دهان تو
کس از کتاب صبر هدایت نمی‌رسد
به گذشت دوش زلف و رخت پیش چشم من
ماهی گذشت و شب به نهایت نمی‌رسد