بخش ۳ - گفتار در فضایل سخن و سخنوری

جامی / هفت اورنگ / خردنامه اسکندری

سخن ز آسمان‌ها فرود آمده‌ست
بر اقلیم جان‌ها فرود آمده‌ست
بود تابش ماه و مهر از سخن
بود گردش نه سپهر از سخن
سخن مایهٔ سحر و افسو بود
به تخصیص وقتی که موزون بود
زدم عمری از بی‌مثالان مثل
سرودم به وصف غزالان غزل
نمودم ره راست عشاق را
ز آوازه پر کردم آفاق را
به قصد قصاید شدم تیزگام
برآمد به نظم معمام نام
ز بی‌چارگی‌ها درین چارسوی
به قول رباعی شدم چاره‌جوی
کنون کرده‌ام پشت همت قوی
دهم مثنوی را لباس نوی
کهن مثنوی‌های پیران کار
که مانده‌ست از آن رفتگان یادگار،
اگرچه روان‌بخش و جان‌پرورست
در اشعار نو لذت دیگرست
دل نونیازان کوی امید
خط سبز خواهد نه موی سفید
دریغا که بگذشت عمر شریف
به جمع قوافی و فکر ردیف
کند قافیه تنگ بر من نفس
از آن چون ردیف‌ام فتد کار پس
نیاید برون حرفی از خامه‌ام
که نبود سیه‌رویی نامه‌ام