غزل شمارهٔ ۴۲۵

تابش صبح بناگوشش ببین
مهر و مه را خانه بر دوشش ببین
حلقهٔ زلف زره سازش نگر
جلوهٔ سرو قبا پوشش ببین
نوک مژگان سیاهش را نگر
آلت خون سیاووشش ببین
تشنه کامان محبت را نگر
آب حیوان در لب نوشش ببین
تا کشیده حلقهٔ سیمین به گوش
عالمی را حلقه در گوشش ببین
زلف و چشمش خلق را دیوانه کرد
فتنهٔ عقل آفت هوشش ببین
ماه بی مهر فروغی را نگر
خاطر عاشق فراموشش ببین