غزل شمارهٔ ۸۰۶

من نزد توام حاضر هر جای چه جوئی تو
واندر همه جا هستم بیهوده چه پوئی تو
بیهوده نمی پویم ای دوست قرارم نیست
یکجا بچه سان باشم چون در همه سوئی تو
هر جا که شدم دیدم نقشی ز جمال تو
چون نیک نظر کردم گفتم مگر اوئی تو
گفتا همه اویم من ایرا همه رویم من
آری تو نداری پشت آری همه روئی تو
نور تو جهان بگرفت عالم همه روشن شد
ای آب حیات جان یا رب ز چه جوئی تو
چه آب و چه جو چه جان بگذار تو اسما را
اسما همه روپوش است خود پرده اوئی تو
هر سو کشدت میرو هر جا بردت میدو
اندر خم چوگانش ای فیض چه گوئی تو