غزل شمارهٔ ۷۸۰

تو آفتاب و جهان جزبه جستجوی تو نیست
بهار در نظرم غیر رنگ و بوی تو نیست
ازین قلمرو مجنون‌کسی نمی‌جوشد
که نارسیده به‌فهمت درآرزوی تو نیست
خروش‌کن‌فیکون در خم ازل ازلی‌ست
نوای‌کس به خرابات های و هوی تو نیست
ز دور باش ادب خیز حکم یکتایی
غبارما همه‌گرخون شود به‌کوی تونیست
جهان به حسرت دیدار می‌زند پر و بال
ولی چه سودکه رفع حجاب خوی تو‌نیست
ز بی‌نیازی مطلق‌، شکوه چوگانت
به‌عالمی‌ست‌که‌این هفت عرصه‌،‌گوی تو نیست
به‌کار خانهٔ یکتایی این چه استغناست
جهان‌جلوه‌ای و جلوه روبروی تو نیست
ز جوش بحر نواهاست در طبیعت موج
من وتویی همه آفاق غیرتوی تونیست
هزار آینه توفان حیرتست اینجا
که چشم سوی توداریم و هیچ سوی تونیست
حدیث مکتب عنقا چه سرکند بیدل
که حرف و صوت جزافسانهٔ مگوی تو نیست