نسیم سحر بر چمن گذر کن
زمن بلبل خسته را خبرکن
بگو آشیان را ز دیده‌ ترکن
ز بیداد گل آه و ناله سرکن
شبی سحرکن -‌ شبی سحرکن
سکوت شب و نوای بلبل
شکرخنده زد به چهرهٔ گل
کنار بستان -‌به یاد مستان -‌بنوش می
یار من گلزار من تویی تو
دلدار من تویی تو
همه‌جا همراه من تویی
دلخواه من تویی تو
روزی آهم گیرد دامنت -‌سوزد با منت
گر شود دلم کوه درد و غم
چاره‌اش به یک جام می کنم
همچو فرهادش از ریشه برکنم
من همان مرغ بی‌بال وپر
شاخ بی‌برگ و بر
دل آزرده‌ام
من همان مرغ بی بال و پر
شاخ بی برگ و بر
دل آزرده‌ام