شمارهٔ ۱۸

عطار / مختارنامه / باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن

آن سالکِ گرمرو که نامش جان است
عمری تک زد که مقصدش میدان است
آواز آمد که راه بیپایان است
چندان که روی گام نخستین آن است