شمارهٔ ۹

عطار / مختارنامه / باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر

پیوسته چو ابر این دل بیخویش که هست
خون میگرید زین ره در پیش که هست
گویند: چه کارت اوفتادست آخر
چه کار بود فتاده زین بیش که هست