شمارهٔ ۶۸

عطار / مختارنامه / باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر

آن شد که دلم را غمِ جانانی بود
دل خون شد و یاوه گشت اگر جانی بود
هر دم که زدم ز عمر تاوانی بود
آن نیز فرو گذشت و درمانی بود