الحکایه و التمثیل

عطار / اسرارنامه / بخش چهاردهم

عزیزی گفت من عمری درین کار
بعقد و جد در بودم گرفتار
چو پنهان می‌شدم من خود نبودم
چو پیدا می‌شدم بودم چه سودم