حکایت شمارهٔ ۳۷

سعدی / گلستان / باب اول در سیرت پادشاهان

کسی مژده پیش انوشیروان عادل آورد گفت شنیدم که فلان دشمن ترا خدای عزّوجل برداشت گفت هیچ شنیدی که مرا بگذاشت.