غزل شمارهٔ ۴۸۲۲

ای چشم تو پرده دار اعجاز
مژگان تو سایه پرور ناز
از قافله شکایت ما
چون ریگ روان نخیزد آواز
پیشانی صبح و آفتاب اوست
درسینه پاک گوهران راز
بر زنده قبای خاک مپسند
دل را ز غبار کین بپرداز
در پرده خون دل حصاری است
از لعل لب تو آب اعجاز
گردانده ز خلق روی امید
کار صائب بود خداساز