غزل شمارهٔ ۲۶۵

کدام یار که ما را پیام یار آرد
از آن دیار حدیثی بدین دیار آرد
که می‌رود که ز یاران مهربان خبری
بدین غریب پریشان دلفگار آرد
بتشنگان بیابان برد بشارت آب
ببلبلان چمن مژدهٔ بهار آرد
اگر نه لطف نماید نسیم باد صبا
بمرغ زار که بوئی ز مرغزار آرد
خیال روی نگارم اگر نگیرد دست
که طاقت غم هجران آن نگار آرد
بسی تحمل خار جفا بباید کرد
که تا نهال مودت گلی ببار آرد
ز بهر دفع خمارم که می‌تواند رفت
که جرعه‌ئی می نوشین خوشگوار آرد
بجای سرمه‌ام از خاک کوی او گردی
برای روشنی چشم اشکبار آرد
سلام و خدمت خواجو بدان دیار برد
پیام یار سفر کرده سوی یار آرد