شمارهٔ ۱۶

عطار / مختارنامه / باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شکایت از روزگار غدّار

جان رفت و به ذوق زندگانی نرسید
تن رفت و به هیچ کامرانی نرسید
وین غمکش شبرو که دلش میخوانند
هرگز روزی به شادمانی نرسید