غزل شمارهٔ ۵۲

مستی و عشق از ازل، پیشه و آیین ماست
دین من این است و بس، کیست که در دین ماست
خاک ره مصطبه، ز آب خضر بهتر است
چشمه نوشین او، جرعه دوشین ماست
رندی و میخوارگی، قسم من امروز نیست
عادت دیرین دل، پیشه پیشین ماست
بستر و بالین من، تا نشود خاک و گل
خاک و گل مصطبه، بستر و بالین ماست
کنج خرابات اگر مسکن ما شد، چه شد؟
گنج دو عالم به نقد، در دل مسکین ماست
نقش و نگار چهان، هیچ مبین در جهان
کانچه نظر می‌کنی، نقش نگارین ماست