شمارهٔ ۴۳

ای پسر نیست حرص را پایان
زانکه با هر تنی درآویزد
پیش هر منعمی که بنشیند
به تمنای سود برخیزد
آبروی کسان ز آتش آز
هر زمان بر زمین فرو ریزد
لاجرم عاقل آن بود به جهان
که به جهد از حریص بگریزد